دلبستگی یکی از بنیادیترین نیروهایی است که روابط انسانی را هدایت میکند. جالب است بدانیم یکی از مزایای مهم درمان، فارغ از موضوعی که برای آن مراجعه کردهایم، کمک به شکلگیری یک دلبستگی سالم است. فضای درمان جایی است که در آن با مرزبندیهای روشن، ارتباط محترمانه، عدم قضاوت و پذیرش مواجه میشویم و فرصت داریم خودِ واقعیمان را بیواسطه تجربه کنیم. این فرایند در قالب «ائتلاف درمانی» و از طریق همکاری متقابل میان درمانگر و مراجع شکل میگیرد.
اما برای همهی افراد، این تجربه لزوماً آسان یا بدیهی نیست. کسانی که در کودکی دلبستگی سالم را تجربه نکردهاند، ممکن است این دلبستگی سالم را تهدیدکننده تلقی کنند. این مسئله اغلب در افرادی دیده میشود که با والدین خودشیفته، الکلی، معتاد، مبتلا به اختلالات روانی یا PTSD شدید بزرگ شدهاند. والدینی که در چنین شرایطی هستند، معمولاً توانایی تشخیص دقیق هیجانها و نیازهای کودک را از دست میدهند و نمیتوانند پناهی امن برای کودک باشند.
بر اساس نظریه جان بالبی، انسانها سبکهای دلبستگی متفاوتی دارند؛ یعنی الگوهایی که تعیین میکند چگونه با افراد نزدیک زندگیمان ارتباط برقرار میکنیم و این نزدیکی عاطفی برایمان چطور تجربه میشود. تحقیقات نیز نشان داده است که سبک دلبستگی میتواند کیفیت رابطهی درمانی و نتایج درمان را تحتتأثیر قرار دهد. دلبستگی ایمن معمولاً با پیامدهای درمانی بهتر همراه است، در حالیکه سبکهای ناایمن ــ اجتنابی، اضطرابی یا بینظم ــ با مقاومت، ترس از وابستگی و دشواری در اعتماد ممکن است همراه باشد.
افراد دارای سبک اجتنابی معمولاً تمایل دارند از مشکلات و روابط عاطفی فاصله بگیرند. آنها ممکن است ناخودآگاه مسائل اصلی خود را با موضوعات فرعی جایگزین کنند و از روبهرو شدن با ریشهی مشکلات، بهویژه مسائل مربوط به روابط، دور بمانند.
درمان برای آنها میتواند چالشبرانگیز باشد. این افراد معمولاً جلسات را کم میکنند، درمانگر را تغییر میدهند یا از درمان فاصله میگیرند. دلیل اصلی این رفتار، ترس از نزدیک شدن بیش از حد و از دست دادن استقلال است. صحبت دربارهی احساسات نیز برای آنها دشوار است و اغلب هیجانها را کماهمیت جلوه میدهند.
افرادی با سبک اضطرابی به رابطه نزدیک نیاز دارند، اما همزمان از آن میترسند. برای آنها «وابسته شدن» بیشتر به معنای از دست دادن رابطه و تجربهی تنهایی عمیق است. این افراد معمولاً نگراناند که درمانگر، مانند دیگر افراد مهم گذشتهشان، روزی آنها را ترک کند.
به همین دلیل معمولاً بهتدریج، آهسته و با احتیاط به درمانگر نزدیک میشوند و شکل گیری اعتماد در آنها کندتر است.
افراد دارای سبک دلبستگی آشفته معمولاً در کودکی با والدینی مواجه بودهاند که گاهی گرم و پاسخگو و گاهی کاملاً سرد و بیتفاوت بودهاند. این ناپایداری عاطفی باعث میشود فرد در بزرگسالی میان نیاز به نزدیکی و ترس از صمیمیت در نوسان باشد.
درمان برای این افراد نیز تجربهای دوگانه است:
گاهی در بحرانها به درمانگر نزدیک میشوند و به او اعتماد میکنند، اما پس از مدتی دوباره نیاز به فاصله پیدا میکنند. ترس آنها شامل هم ترس از نزدیکی و هم ترس از فاصله است، و به همین دلیل ایجاد اعتماد پایدار برایشان دشوار است.
سبک دلبستگی شما بر نحوهی تجربه رابطه درمانی و کیفیت اعتماد شما اثر میگذارد. اگر سبک دلبستگی ناایمن دارید، ممکن است رابطهای ثابت و قابلاعتماد را با «وابستگی بیشازحد» اشتباه بگیرید و همین مسئله موجب اضطراب یا مقاومت شود. اما همین ترس میتواند نقطهی شروع یک کار درمانی عمیق باشد؛ زیرا کمک میکند ریشهی ترسهای پنهان، هیجانهای حلنشده و الگوهای قدیمی رابطه مورد بررسی قرار گیرد.
هدف درمان، ایجاد یک پایگاه امن است تا بتوانید روابط پایدار، سالم و بالغتری با خود و دیگران شکل دهید. درمانگر در این مسیر نقشی حمایتی و موقتی دارد تا به شما کمک کند از سر آزادی و آگاهی عمل کنید، نه از سر ترس یا اجتناب.
یکی از مهمترین کارهایی که به شما میتواند کمک کند، مطرح کردن احساسات و افکارتان با درمانگر است. در طول درمان ممکن است احساسات متفاوتی نسبت به درمانگرتان داشته باشید، حتما آنچه را تجربه میکنید با او درمیان بگذارید.
Levy, K. N., Kivity, Y., Johnson, B. N., & Gooch, C. V. (2018). Adult attachment as a predictor and moderator of psychotherapy outcome: A meta-analysis. Journal of Clinical Psychology, 74(11), 1996–2013.